وقتی رییس کارگزینی با عاقله زن پت وپهنی وارد اتاق شد چون قبلابعلت ازدیاد مکالمات تقاضای ماشین نویس اضافه کرده بودیم به خیال اینکه دارند این مادربزرگ رابهمان قالب میکنند بچه ها از دلخوری اصلا بر پا ندادندهمه پکر شدند بجز ماشین نویسمان که میدید ماشین نویس جدید ازاو بی ریخت تر است ! تااینکه آقای رییس کارگزینی پس از یکی دوتا سرفه کوتاه که علامت شروع سخنرانی ایشان است گفت:همانطوریکه اطلاع دارید این دایره مدتهاست رییس لایقی نداشته وکارها آنطوریکه بایدو شایدپیشرفت نکرده.بنابراین هیئت محترم مدیره با توجه باینکه این دایره حکم ناموس اداره را دارد خانم ...رابرای ریاست آن در نظر گرفته است که امیدوارم لیاقت ایشان وتجربه شما دست بدست هم دهد ونقاط تاریک گذشته راروشن کند.
اسم رییس که آمد بچه ها یکه خورده خودشان راجمع وجورکردندمادربزرگ هم لبخندی به همه زد که اگر صدتا چوب به ما میزدند خیلی بهتر بود.
آقای رییس کارگزینی که خارج شد رییس جدیدپس ازصد تا (اهه)به نیت سرفه مقادیری در باب آزادی زن درجوامع پیشرفته سخن گفت وسلسله مطالبی اندر شرح احوال ژاندارک ومادام کوری .وچون دیداغلب کارمندها نگاهشان بیشتر متوجه ماشین نویس سابق است همان روزاول نامبرده راگذاشت درختیار کارگزینی .
آخروقت هم که همه داشتیم به نیت امضای دفاتر حضوروغیاب ازاطاق خارج میشدیم همانطوریکه پشت میزریاست ولو شده بود وداشت پرونده ای راکه میگفتند روسای قبلی توی آن سوء استفاده کرده بودندمطالعه میکرد به بنده گفت لطفا شما باشید باهاتون کاردارم!
کلیه اعضای دایره که رفتند رفتم جلو میزرییس وگفتم:
امری بود قربان ؟
گفت: بشین!
گفتم :آخه.....
گفت:نه نه...من هیچ میل ندارم میان رییس ومرئوس فاصله ای وجود داشته باشد.درفرانسه هم این فاصله ها را از بین برده اند .وبلافاصله آن صندلی خالی راکه بنده میبایستی روی آن بنشینم کشید نزدیکتر وگفت:
-بشین
بااحتیاط نشستم.رئیس پرسید:
خب اسمت چیه؟
-پورثانی قربان
-اسم کوچیکتو پرسیدم.
باحالتی میان شرم وخجالت گفتم:
محمد قربان.
-بارک ا...تاکلاس چنددرس خوندی؟
-دوازده...رشته طبیعی.
-آفرین... اسم مامانت چیه؟!
-فخری قربان.
-خب پسرفخری خانم شما ماشین نویسی هم بلدی؟
-یک کمی قربان!
-نه دیگه لازم نیست آنقدرقربان قربان به من ببندی...اسم کوچکم فرشتس میتونی وقتی تنها هستیم "فری "صدام کنی.اماجلوی بقیه کارمندهاهمون قربان بگو! درحالی که ازخجالت سرم را انداخته بودم پایین گفنم:
آخه فرشته خانم صورت خوشی نداره بنده بااین همه ریش وسبیل ماشین نویسی کنم.
گفت:وا ...چه بامزه...پسرجون چرا نمیخوای قبول کنی که زن و مرد دیگه فرقی باهم ندارن!ببینم مگررییس سابقتون مرد نبود؟خب حالا من شدم رییستون ..............بنا براین چه اشکالی داره توهم ماشین نویس بشی؟
گفتم آخه فری خانم خوب خوب بلد نیستم ممکنه نامه هارا خراب کنم!
گفت:خب برو کلاس یاد بگیر حق تعلیمش راهم خودم میدم !
بعدا هم بنده راسوارماشینش کردودرحالیکه مرتبا ازفرانسه ولیاقت رؤسای زن فرانسوی حرف میزد برد دم منزلمان وهرچه اصرار کرد" که فردا صبح هم بیام عقبت "گفتم" نه مرسی راضی به زحمت شما نیستم اهالی این خیابان مثل فرانسوی ها بافرهنگ نیستند ممکنه پشت سرم حرف دربیارن!"
وحالا چند هفته است که بنده یک کمی درکار ماشین نویسی پیشرفت کرده ام. منتها هرروز باید شاهد زخم زبان رفقا باشم .
آخر های وقت همه که میخواهند بروند یکی ازآنها میگوید :"نمیخوای بری خونه؟"ودیگری جواب میدهد:"نه بابا جناب رییس باهاش کار داره... بعدا هم میبره دم خونشون پیادش می کنه!"وهمه قاه قاه میزنند زیر خنده درصورتیکه اگر بدانند فرقی میان زن ومرد نیست .وتمام مدیرکل های فرانسوی زن هستند دست به این گونه اعمال ناشایست نمیزنند